جنبش آهستگی ایران

ساخت وبلاگ
آهستگی – کتاب در تقدیر از آهستگی نوشته کارل هونره-ترجمه دکتر حمید نجارزادگان


کتاب در تقدیر از آهستگی چه میخواهد بگوید؟

متن سخنرانی TED کارل هونره در این جا آورده شده است! همین سخنرانی باعث شد تا با جناب کارل هونره تماس بگیریم و قرار شد که کتاب در تقدیر از آهستگی به فارسی ترجمه شود تا هرچه بیشتر علاقه مندان فارسی زبان به این موضوع نیز به جمعیت بپیوندند.


حرف‌هام رو با مشاهده‌ای شروع می‌کنم. مهم‌ترین چیزی که سال گذشته یاد گرفتم این است که نهایت طنز ماجرا در چاپ کتابی درباره آهستگی این است که باید خیلی سریع انجامش بدهی. بیشتر این روزهای من به رفتن از شهری به شهر دیگر، استودیو به استودیو٬ مصاحبه‌ای به مصاحبه‌ی دیگر و ارائه اندکی از کتاب می گذرد چون این روزها همه می‌خواهند بدانند چطور سرعت‌شان را کم کنند اما می‌خواهند این کار رو خیلی سریع بکنند. اون روز توی سی ان ان بیشتر وقتم به گریم شدن گذشت تا حرف زدن خیلی هم عجیب نیست، هست؟ این دنیایی است که توش زندگی می‌کنیم، دنیایی که در تغییرات سریع گیر افتاده و وسواس سرعت دارد تا کارهای بیشتری را در زمان کمتری بچپاند هرلحظه روز احساس می‌کنی با عقربه‌های ساعت مسابقه گذاشته‌ای به قول کری فیشر که توی بیوگرافی هم نوشته ام «این روزها حتی ارضای فوری هم طول می‌کشد»

 

(خنده حاضرین) و اگر فکر می‌کنید که ما چطور اوضاع رو بهتر کرده‌ایم نه ما سریع‌ترشون کردیم. ما قبلا شماره می‌گرفتیم٬ الان از شماره گیر سریع استفاده می‌کنیم قبلا مطالعه می‌کردیم، الان تندخوانی. قبلا راه می‌رفتیم، الان می‌دویم و البته٬ ما قبلا قرار می‌گذاشتیم، الان قرار سریع و حتی چیزهایی که طبیعتشان آهسته است سعی می‌کنیم سریع‌تر کنیم اخیرا نیویورک بودم٬ از کنار یک باشگاه ورزشی رد می‌شدم که تبلیغ یک کلاس جدید را کرده بود٬ یک دوره عصرانه برای یوگای سریع. راه حل عالی برای حرفه‌ای‌های پرمشغله که می‌خواهند به خورشید سلام بدهنداما بیشتر از ۲۰ دقیقه برایش وقت ندارند. البته این یک مثال افراطی است که بامزه و خنده دار است.

 

برای من زنگ خطر وقتی بود که برای پسرم آخرشب قصه می‌خواندم و فهمیدم که حتی وقتی توی اتاقش هستم، نمی‌توانم سرعتم را کم کنم با عجله کتابش را می‌خوانم و از روی بعضی جمله‌ها می‌پرم گاهی اوقات حتی از روی یک پاراگراف یا یک صفحه، و البته پسرم می‌فهمید ودعوامون می‌شد و زمانی که باید آرام‌ترین، صمیمی‌ترین و لطیف‌ترین زمان روز باشد زمانی که پدری برای پسرش کتاب می‌خواند تبدیل به نبردی گلادیاتور وار از اراده‌ها شده برخوردی بین سرعت من و آرامش و آهستگی اون. و این ادامه داشت تا در روزنامه مقاله‌ای دیدم با نکاتی برای ذخیره وقت برای آدم‌های سریع. یکی از این نکات به مجموعه کتاب‌های «قصه‌های یک دقیقه ای قبل از خواب» می‌پرداخت الان با گفتن این کلمات به خودم می‌لرزم اما واکنش اون زمانم خیلی فرق داشت واکنش اولیه‌ام این بود که بگویم «به به- چه فکر خوبی! این همون چیزی است که برای تسریع وقت خواب پسرم می‌خواستم» اما خدا را شکر چیزی در ذهنم جرقه زد و واکنش بعدیم خیلی متفاوت بود یک قدم عقب‌گرد کردم و فکر کردم « کی به اینجا رسیدم؟ آیا اینقدر عجله دارم که آخر روز پسرم را با یک داستان کوتاه گول بزنم؟» روزنامه را کنار گذاشتم آنجا نشستم و کاری کردم که مدت‌ها بود نکرده بودم- هیچ کار نکردم فقط برای مدتی طولانی فکر کردم تمام که شد تصمیم گرفتم این فرهنگ مسابقه‌ای و تاثیر آن روی خودم و بقیه را بررسی کنم.

 

دو سوال داشتم چه شد که اینقدر سریع شدیم؟ دومی: آیا ممکن و مطلوب است که آهسته‌تر شویم؟ حالا اگر فکر می‌کنید چه شد اینقدر سریع شدیم، مظنونین همیشگیسرشان را بلند می‌کنند؛ شهرنشینی، مصرف گرایی، محل کار، تکنولوژی. اما اگر از این ها فراتر برویم به نیرویی عمیق‌تر می‌رسیم اینکه ما چطور درباره رمان فکر می‌کنیم. در فرهنگ‌های دیگر، زمان دایره‌وار است و در چرخه‌های بزرگ و بی‌عجله حرکت می‌کند و مدام خودش را تجدید می کند. اما در غرب، زمان خطی‌ست یک منبع پایان پذیر است که مدام کم می‌شود. یا استفاده‌اش می‌کنی، یا از دستت رفته بنجامین فرانکلین می‌گوید «وقت طلاست» و این در ذهن ما معادله‌ایبین زمان و پول ایجاد می‌کند. «زمان کمیاب است، چه کنیم؟ بگذار سریع‌تر بشویم» پس تلاش می کنیم سریع‌تر شویم هر دقیقه هر روز را مسابقه‌ای برای رسیدن به خط پایان می‌کنیم خط پایانی که هیچ وقت به آن نمی‌رسیم سوال این است آیا می‌شود از این ذهنیت رها شد؟ بله می شود زیرا آنچه که من در تحقیقاتم فهمیدم این است که یک مقاومت جهانی در مقابل این فرهنگ وجود دارد که به ما می‌گوید سریع‌تر همیشه بهتر است و هرچه مشغول تر بهتر.

 

محل کار. در بیشتر دنیا به استثنای آمریکا ساعت کار دارد کم می‌شود برای مثال در اروپا مردم دریافته‌اند که هر چه کمتر کار کنند کیفیت زندگی‌شان بهتر می‌شودو همین طور بهره‌وری ساعتی‌شان بیشتر. البته تغییر ساعات کار در هفته به ۳۵ ساغت در فرانسه مشکلاتی داشته است. این تغییر خیلی زیاد، زود و انعطاف ناپذیر بود اما کشورهای اروپایی دیگر مخصوصا در شمال اروپا نشان داده اند که می‌شود بدون اعتیاد به کار، یک اقتصاد قوی داشت. الان نروژ، سوئد، دانمارک و فنلاند جزو شش کشور برتر اقتصادی هستند، در حالی که ساعات کاری‌شان باعث حسادت یک شاغل متوسط آمریکایی‌ست. و اگر از سطح ملی به سطح کوچک‌تر کمپانی‌ها برویم امروزه تعداد روزافزونی از کمپانی‌ها فهمیده اند باید به کارکنانشان اجازه دهند ساعات کمتری کار کنند، یا برای ناهار یا استراحتی کوتاه در اتاقی ساکت فرصت بدهند باید بلک بری‌ها و گوشی ها و لپتاپ هایشان را (با شماهام که اون عقب نشسته اید) در طول روز کاری یا آخر هفته خاموش کنند تا خودشان را شارژ کنند و مغزشان وارد مرحله تفکر خلاق بشود.

 

تکالیف مدرسه هم بحث دیگری‌ست؛ در تمامی کشورهای توسعه یافته که سال ها به افزایش تکالیف خانه تاکید می‌کردند، ممنوعیت تکالیف در حال شکل گیری استو متوجه شده‌اند که گاهی کار کمتر موثرتر است. برای مثال در اسکاتلند، در یک مدرسه خصوصی سطح بالا تکلیف برای تمام بچه های زیر ۱۳ سال ممنوع شد، والدین وحشت کردند و گفتند « بچه‌های ما افت می کنند» اما مدیر گفت «بچه ها نیاز دارند در نهایت کمی آهسته‌تر عمل کنند» در پایان ماه، نتایج امتحانات نشان داد نمرات ریاضی و علوم به طور متوسط ٪۲۰ نسبت به سال قبل پیشرفت داشت. جالب است که دانشگاه‌های ممتاز -که اکثر والدین به خاطر آنها به بچه‌های‌شان فشار می‌آورند- متوجه شده‌اند که توان دانشجویانی که دارند در حال افت است. دانشجویانی که سابقه‌شان پر از کلاس‌های فوق برنامه است اما شور و اشتیاق کافی ندارند نمی‌توانند خلاقانه فکر کنند، نمی‌دانند چطور رویاپردازی کنند و بنابراین، این دانشگاه‌های ممتاز، پیام‌هایی برای دانشجویان و والدین فرستاده‌اند «کمی آهسته‌تر» مثلا در هاروارد، به سال اولی‌ها نامه‎ای فرستاده‌اند که اگر کمی آهسته‌تر عمل کنند، کمتر کار کنند و به هرچیز وقت لازم دهند تا از آن لذت برده و آن را درک کنند ار زندگی و هاروارد، نصیب بیشتری خواهند برد.

 حتی اگر گاهی وقت‌‎ها هیچ کاری نکنند، سود می‌برند. عنوان نامه هم این بود: «آهسته‌تر!» با یک علامت تعجب در انتهایش! پس هرجایی که نگاه می‌کنیم این پیام را می‌بینیم، خیلی وقت‌ها کمتر، موثرتر است و آهسته‌تر بهتر. اما آهسته‌تر شدن خیلی آسان نیست. حتما شنیده اید وقتی داشتمکتابی در فواید آهستگی می‌نوشتم به خاطر سرعت ماشین جریمه شدم. می‌خواستم برای شام به مرکز غذای آهسته بروم، آن هم در ایتالیا. خجالت آور است و اگر هرکدام از شما در بزرگراه‌های ایتالیا رانندگی کرده باشید می دانید چقدر تند می‌رفته ام.

 
 

حالا یکی از خوشحال کننده‌ترین اتفاقاتی که در ارتباط با این کتاب افتاده واکنش مردم به آن است. وقتی کتاب من درباره آهستگی بیرون آمد توسط گروه‌های پیشرو استقبال شد به علاوه دنیای تجارت هم از آن استقبال خوبی کرد؛ دنیای روزنامه‌نگاری و نشر، کمپانی‌های بزرگ و سازمان‌های رهبری. چون افرادی که در بالای زنجیره هستند دارند می‌فهمند سرعت سیستم بیش از حد زیاد است مشغله ها افراطی‌ست و وقت آن است که هنر گمشده تغییر سرعت را بیابیم. یک نشانه تشویق کننده دیگر آن است که این ایده نه تنها در کشورهای توسعه یافته بلکه در کشورهای در حال توسعه کشورهایی که در حال تبدیل به جهان اول شدن هستند، مثل چین،برزیل، تایلند و لهستان نیز مورد استقبال بسیاری از مردم این کشورها قرار گرفته است و در رسانه ها و خیابان ها در این باره بحث می‌شود.

چون آن ها به غرب نگاه می‌کنند و می‌گویند «ما از این جنبه از دستاوردهای شما خوشمان می‌آید اما از این یکی جنبه نه». پس آیا این امکان پذیر است؟ این سوال اصلی امروز ماست آیا می شود آهسته‌تر شد؟ و من خوشحالم که می‌توانم پاسخ بدهم بله می شود.من خودم نمونه الف نمونه‌ای بهبودیافته از یک فرد معتاد به سرعتم. من هنوز عاشق سرعتم. من یک روزنامه نگار ساکن لندنم و از هیجان مشغله‌ها و ترشح آدرنالین ناشی از این چیزها لذت می برم. من اسکواش و هاکی روی یخ بازی می‌کنم که دو ورزش سریع هستند وهیچ وقت کنارشان نمی‌گذارم اما در چند سال گدشته یادم گرفته‌ام با لاک پشت درونم در تماس باشم.

 
 

و آزمون نهایی برای موفقیت این روش برای من زمان قصه آخر شب برای فرزندم است، چون این جایی است که داستان شروع شد. در پایان هر روز من به اتاق پسرم می‌روم ساعتم را نمی‌بندم و کامپیوترم را خاموش می‌کنم که صدای آمدن ایمیل‌های جدید را نشنوم و با سرعت پسرم همراه می‌شوم و کتاب می‌خوانم. و چون کودکان سرعت خودشان و ساعت درونی خودشان را دارند سعی نمی‌کنند زمانشان را با کیفیت کنند و در ده دقیقه حرفشان را به شما بزنند. آنها نیاز دارند شما با سرعت آنها حرکت کنید مثلا ۱۰ دقیقه بعد از شروع قصه پسرم ناگهان می گوید «امروز در زمین بازی اتفاقی افتاد که ناراحتم کرد» و ما راجع به آن حرف می‌زنیم. قبلا زمان قصه آخرشب برایم کاری در لیست وظایفم بود که از آن وحشت داشتم، چون خیلی آهسته بود و من می‌خواستم سریع از آن بگذرم.

اما الان پاداش آخر روزم شده است چیزی که واقعا گرامی می‌دارم. حرف های امروزم را با یک پایان هالیوودی تمام می کنم چند ماه قبل برای رفتن  به یک تور مربوط به کتابم آماده می‌شدم و ساک‌هایم را بسته بودم. دم در منتظر تاکسی ایستاده بودم پسرم پایین آمد و یک کارت که برای من ساخته بود با خود آورداو دو تا کارت رو شبیه این به هم چسبانده بود و عکس تن تن کارتون محبوبش را روی آن چسبانده بود و وقتی آن را به من می داد من خواندم که «به بابا، با عشق از طرف بنجامین» و من فکر کردم «این عالی‌ست این کارت خوش شانسی برای تور کتابم است؟» و او گفت «نه، نه بابا، این یک کارت است برای اینکه بهتراز همه دنیا قصه می‌خوانی» و من با خودم فکر کردم« آره، آهسته‌تر شدن واقعا جواب می‌دهد».

برای کسب به اطلاعات بیشتر به کتاب زیر مراجعه کنید.

در تقدیر از آهستگی (ترجمه حمید نجارزادگان)

داستان من بودم نادر نبود...
ما را در سایت داستان من بودم نادر نبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haminan بازدید : 111 تاريخ : سه شنبه 14 اسفند 1397 ساعت: 17:59