در مسیر سرنوشت همینان

ساخت وبلاگ

یک آهنگ آرامشبخش در گوشم طنین انداز است. انگار صدای آب با صدای وزش باد، هارمونی ترین ترانه را به هستی ارمغان میبخشند. میخواهم بنویسم. میخواهم هرچه در ذهنم میگذرد را بازگو کنم. صبر میکنم. انگار نباید همیشه نوشت. گاهی باید در میان اجتماع بود. با خنده هایشان بخندی و با غمهایشان همدردی کنی!

زندگی آن چیزی نیست که زیسته ایم، زندگی آن چیزی است که به خاطر می آوریم تا یاد آور شویم. ما در زندگی در نظام سرمایه داری هم میتوانیم چیزهایی را به دست بیاوریم که سبب آرامشمان شود.

یک گذری که از کنارمان رد و به نظر دنیا دیده میرسید با لبخندی بر لب توضیح میداد که در این محل، تنها برایش کودکان مهم اند. اینکه بتواند تنها یک کودک را آموزش بدهد و راهنمایی کند.

یالوم در کتاب هنر درمان مینویسد ” گاهی بیمارانی را که درگیر تصمیم گیری های دشوار شده اند با نقل قول از کتاب سقوطِ آلبرکامو که همیشه خودم را عمیقا تحت تاثیر قرار داده، تشویق می کنم:«باور کن، چیزی که از دست دادنش برای انسان از همه سخت تر است، درست همان چیزی است که آن را نمی‌خواهد.» ” البته در قران کریم نیز نقل به این مضمون داریم که شما گاهی چیزی را گرامی میدارید که به ضرر شماست و چیزی را که به ضرر شماست، محترم میشمارید!!

البته همیشه نمیتوان اینگونه نگاه کرد. گاهی برای زندگی و علاقه هایت، برای سفر به عالم فرزانگی باید جنگید. چه کسی میداند حاصل این جنگ چیست ولی ما سلاحهای خود را رها نخواهیم کرد و با یک آهنگ آرامش بخش به خواب میرویم

داستان من بودم نادر نبود...
ما را در سایت داستان من بودم نادر نبود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haminan بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 0:58